معرفی علم نحو: 


علم به اصول و قواعدی است که با آنها حالت و حرکت حرف آخر هر کلمه در جمله و نیز کیفیت ترکیب کلمات باهم در یک جمله‌، معلوم می‌شود. موضوع این علم کلمه و کلام و هدف آن نیز حفظ زبان از اشتباه در  جمله سازی و سخن است.


توضیح بیشتر: 


علم نحو برخلاف علم صرف کلمه را به تنهایی بررسی نمی‌کند بلکه به جایگاه، حالت و اعراب کلمه در قالب جمله می‌پردازد. به طور مثال کلمه «زید» را به تنهایی در نظر بگیرید، این‌که زید اسم است، ثلاثی است و... مربوط به علم صرف است و علم نحو تا وقتی کلمه زید درون یک جمله قرار نگیرد به آن نمی‌پردازد.

در جمله «نَصَرَ زید عمرا» علم نحو می‌تواند به بررسی کلمه زید بپردازد زیرا کلمه زید در قالب یک جمله قرار گرفته و در جایگاهی است که علم نحو بتواند به آن بپردازد.

حال سوال اساسی این است که علم نحو از چه زوایایی به بررسی کلمه زید (یا هر کلمه دیگری که درقالب جمله باشد) می‌پردازد؟

پاسخ این سوال در ابتدای معرفی علم نحو بیان شد که علم نحو قواعدی را به ما می‌آموزد که بوسیله این قواعد می‌توانیم:

اولاً: حالت و حرکت حرف آخر هرکلمه (که در جمله قرار دارد) را مشخص کنیم. منظور از حرکت حرف آخر کلمه این است که حرف آخر چه نوع اعرابی دارد (مفتوح، مکسور، مضموم، اعراب محلی یا...) مثلا در مثال «نصر زید عمرا» اعراب زید چیست؟ آیا زیداً درست است یا زیدٌ یا زیدٍ یا...؟ 
اینجاست که علم نحو با قاعده «کلّ فاعل مرفوع» به ما می‌آموزد هر کلمه‌ای که نقشش در جمله فاعل بود باید مرفوع باشد و همچنین با قاعده «کلّ مفعول منصوب» به ما می‌‌‌آموزد که کلمه «عمرا» در این جمله باید منصوب باشد زیرا مفعولٌ‌به است.

اما مراد از حالت کلمه چیست؟ منظور از حالت، اعراب و بناء کلمه می‌باشد که در طول مباحث علم نحو مفصلا به آن پرداخته خواهد شد؛ اما توضیح مختصر اعراب و بناء این است که گاهی یک کلمه معرب است یعنی اعراب حرف آخر آن با توجه به جایگاهی که در جمله دارد (فاعل، مفعول، مجرور و...) تغییر می‌کند ولی برخی از کلمات مبنی هستند یعنی در مقابل تغییرات از خود مقاومت نشان می‌دهند و هر نقشی که بگیرند حرف آخر آنها تغییری نمی‌کند و اعراب آن‌ها محلی است یعنی در محل آن اعراب قرار گرفته‌اند (مثلا فاعل است و در محل رفع قرار گرفته) ولی اعراب را قبول نمی‌کنند لذا به این کلمات بسته به نقش آنها گفته می‌شود «محلاً مرفوع» یا «محلاً منصوب» یا «محلاً مجرور».

بنابراین علم نحو به ما قواعد و دستورالعمل‌هایی را آموزش می‌دهد که:
اولاً: به‌ وسیله آن‌ها بدانیم چه نوع کلماتی معرب و چه نوع کلماتی مبنی هستند تا اگر یک کلمه مبنی را در جمله‌ای قرار دادیم یا خواستیم در جمله‌ای آن را بخوانیم، اعراب حرف آخر آن را بدون هیچ‌گونه تغییری بنویسیم یا بخوانیم.

ثانیاً: کیفیت ترکیب کلمات باهم و ساختن یک جمله یا تشخیص نقش کلمات با استفاده از ترکیب‌بندی جمله را بیاموزیم.

مثلا علم نحو به ما می‌آموزد که جمله:

یا اسمیه است: جمله‌ای که با اسم شروع می‌شود مثل: زیدٌ عالمٌ (زید دانشمند است)، که ارکان این نوع جمله مبتدا و خبر است و اگر به چنین جمله‌ای برخورد کردیم باید دنبال مبتدا و خبر باشیم نه فعل و فاعل و مفعول (در این مثال زیدٌ مبتدا و عالمٌ خبر است).

یا فعلیه: جمله‌ای که با فعل شروع می شود مثل: أَکَلَ الزیدُ الطّعامَ (زید غذا را خورد)، که ارکان این نوع جمله، فعل و فاعل (و گاهی مفعول‌به) است و اگر به چنین جمله‌ای برخورد کردیم باید دنبال ارکان این نوع جمله باشیم نه ارکان جمله اسمیه (در این مثال أکل فعل، الزیدُ فاعل و الطعامَ مفعول‌به است).


با توجه به توضیحاتی که داده شد کاملا مشخص می‌شود که چرا موضوع علم نحو هم «کلمه» و هم «کلام» (جمله) است زیرا علم نحو برای شناخت نقش یک کلمه باید جمله‌ای که کلمه در آن قرار گرفته را نیز بشناسد (مثلا جمله اسمیه است یا فعلیه) علاوه بر این‌که گاهی برخی از جملات نیز (مانند کلمات) خود دارای نقش هستند (مثل جمله حالیه، جمله مفعول‌به و...).


و در نهایت همان‌طور که بیان شد رسالت و هدف نهایی علم نحو «حفظ زبان از اشتباه لفظی» است که البته حفظ زبان تنها بخشی از هدف و رسالت علم نحو است زیرا علاوه بر حفظ زبان از خطا در گفتار، علم نحو به ما کمک می‌کند تا درک صحیح و درستی نیز از کلمات، جملات و متونی که با آنها سر و کار داریم داشته باشیم. مثلا هنگام قرائت قرآن یا روایات اهل‌ بیت علیهم‌السلام و... به وسیله علم نحو (و کمک سایر علوم) علاوه بر اینکه ظاهر الفاظ و عبارات را درست می‌خوانیم می‌توانیم به درک صحیح و درستی از متون دینی و معانی آنها دست پیدا کنیم که در واقع خواسته و هدف نهایی طلاب علوم دینی نیز همین امر مهم و دست‌یابی به چنین قدرت و توانایی است.


تاریخچه پیدایش علم نحو: 


مورخان عموما اتفاق دارند که «ابوالاسود دوئلی» (متوفی سال ۶۹ هجری) علم نحو عرب را وضع کرده است، وی از بزرگان تابعین و از صحابه حضرت امیرالمومنین علیه‌السلام بوده و به اعتراف خودش این علم را از آن حضرت اخذ کرده است. امام علی علیه‌السلام به ابوالاسود دوئلی فرمودند تا اساس نحو را بنا نهد. چنان‌که خود او گفته است: «من حدود نحو را از امام علی علیه‌السلام اخذ نموده‌ام.» بنابراین واضع اصلی علم نحو کسی نیست جز امیرالمؤمنین علیه‌السلام.


 

موضوع مرتبط