تعداد دروس
103 عدد
ترم
پایه 2 - ترم 1
مدت آموزش
84:19:00 ساعت
پرسش و پاسخ
انجمن تخصصی
نمونه ای از سرفصل های دروس
- مقدمه(1)
- مقدمه(2)
- مقدمه(3)
- مقدمه(4)
- باب اول:مقدمه(5)
- جهل و اقسام آن
- اقسام علم: ضروری و نظری(1)
- اقسام علم: ضروری و نظری(2)
- اقسام علم: ضروری و نظری(3)
- باب اول: مباحث الفاظ(1)
توضیحات درس
معرفی استاد
پرسش و پاسخ
معرفی اجمالی:
در ترم اول و معرفی درس درآمدی بر منطق، مباحثی همچون معرفی علم منطق، موضوع و فایده علم منطق و تاریخچه آن بیان شد؛ لذا در این نوشتار به ابعاد دیگری از معرفی این علم میپردازیم.
وجه تسمیه منطق:
این دانش در زبان یونانی «لُوغیا» و در سریانی «مِلیلُوثا» و در عربی «منطق» نامیده میشود. منطق برگرفته از نطق است و نطق به سه معناست:
۱- قوه ناطقه که درک معقولات با آن صورت میگیرد.
۲- نطق داخلی که معقولاتِ حاصل در نفس انسانی یا قوهای است که معانی در آن ارتسام مییابد.
۳- نطق خارجی که عبارت از الفاظ است و مقصود نهفته در نهاد گوینده را روشن و مکشوف میدارد.
این دانش را از آن روی منطق گفتهاند که با به دست دادن قوانینی، قوه ناطقه را در هر دو ناحیه نطق داخل و نطق خارج به راه درست هدایت کرده و از اشتباه باز میدارد. از آنجا که منطق به کیفیت عمل ذهنی تعلق دارد، به آن صناعت منطق میگویند؛ چرا که دانشهای مربوط به کیفیت عمل را صناعت مینامند.
علوم آلی و اصالی:
دانشمندان، علوم را به علوم آلی و علوم اصالی تقسیم نمودهاند. علوم آلی یا نظیر ادبیات است که از جمله علوم اعتباری است و آلت و ابزاری بیش نیست؛ چرا که فقط برای درست گفتن و نوشتن کاربرد دارد و مطلوب بالذات نیست و یا همانند علم منطق است که انسان مسائل منطقی را فرا میگیرد تا در هنگام اندیشه و تفکر درست بیندیشد و صحیح فکر کند. کاری که منطق با تفکر میکند مشابه کاری است که ادبیات با تلفظ دارد. یک گوینده یا نویسنده باید مراقب زبان و قلم خود، و یک متفکر باید مراقب ذهن خود باشد. این گونه از علوم چه اعتباری و چه غیر اعتباری، علوم ابزاری هستند.
علم آلی آن علمی است كه آلت (ابزار) برای علم ديگر باشد. مثل رياضيات برای علوم طبيعی يا منطق نسبت به علوم عقلی و اصول فقه نسبت به فقه و ... . علم اصالی آن علمی است كه مطلوب بالذّات باشد؛ مانند علم فقه.
نکته: يك علم ممكن است به اعتباری آلی و به اعتبار ديگر اصالی باشد.
برخی با توجه به این نکته که تمام علوم نیازمند منطقاند گفتهاند منطق خودش علم نیست؛ زیرا اگر علم باشد با توجه به اینکه تمام علوم نیازمند منطق هستند خود منطق نیز به دلیل علم بودن نیازمند علم منطق است و این از مصادیق دور باطل است. کسانی همانند ابن سینا در رد آن گفتهاند: اولاً تمام علوم نیازمند به منطق نیستند، بلکه علوم نظری نیازمند به منطقاند نه علوم بدیهی و علم منطق نیاز به منطق ندارد، چرا که بدیهی است. ثانیاً آلی و ابزاری بودن علم منطق، آن را از علم بودن خارج نمیکند. علوم دیگری هستند که در عین اتفاق نظر بر علم بودنشان ابزار برای علوم دیگراند. از باب نمونه قواعد زبانی و ادبیات، ابزار برای زبان و هندسه، ابزار برای هیئت است.
بنیانگذاران علم منطق:
همانگونه که در معرفی علم منطق گذشت؛ منطق (به معنای اندیشیدن و تفکر و استدلال و برای شناخت امور مجهول از امور معلوم استفاده کردن) یک دانش فطری است؛ لذا همزمان با خلقت انسان در نهاد او وجود داشته است و به همین جهت ممکن است در برخی زمانها کسانی بودهاند که درباره منطق چیزی گفته و یا تدوین کرده باشند.
نخستین کسی که قواعد ذهن آدمی را به دست آورد و با ترتیبی خاص و منظم، مدون ساخت و بسیاری از قوانین آن را خصوصا در مبحث قیاس، با دقت اعجابانگیز و ابتکار خویش استخراج کرد، ارسطو است.
باید به یک نکته مهم توجه داشت که درست نیست ارسطو را موسس و سازنده یا خالق منطق بخوانیم؛ زیرا منطق، قواعد ذهن انسانی است که همه انسانها بر اساس این قواعد، فکر و استدلال میکنند و زندگی خود را بر پایه آنها بنا نهادهاند.
به عبارت دیگر، منطق همانند قواعد و قوانین طبیعی است که در تمامی اشیا و جانداران، برقرار است و دانشمندان، میکوشند تا این قوانین را به دست آوردند.
ارسطو تنها کاری که کرد این بود که این قواعد را با جهد و کوشش فکری بسیار، استخراج کرد و آنها را منظم و مدون ساخت. شاهد این امر، این است که خود وی این دانش را تحلیل نامید؛ یعنی چیزی وجود داشته و سپس او به تجزیه و تحلیل آن پرداخته است. عنوان منطق را اولین بار، شارحان آثار ارسطو به این فن، اطلاق کردند و بعد از اسکندر افرودیسی، استعمال لفظ منطق برای این علم، عمومیت یافت. متفکران مسلمان، برای منطق، ارزش و اعتبار بالایی قائل بودند و گاهی آن را منطق و گاهی میزان مینامیدند. چنانکه در نظر فارابی، این علم در راس تمام علوم جای دارد؛ زیرا احکام و قوانین منطقی در تمام علوم و رشتهها جاری و برقرار است.
درباره کتاب:
کتاب «المنطق» اثر محمدرضا مظفر «متوفای ۱۳۸۳ قمری»، کتابی است در موضوع علم منطق که به زبان عربی نگارش یافته است. این اثر مجموعه درسهای ارائه شده مؤلف از سال ۱۳۷۵ قمری در دانشکده «منتدی النشر» میباشد و به عنوان متن مهم درسی جایگاهی ویژه را به خود اختصاص داده است.
در بسیاری موارد، مطالب با شیوهای ابتکاری، که حاصل سالها تدریس است به گونهای بیان شده که نوآموز را به آسانترین وجه به فهم مقصود سوق میدهد. از امتیازات مهم این کتاب وجود تمرینهای مناسب در جای جای آن است که دانشجویان را در تطبیق قواعد و به کارگیری عملی آنها ورزیده میکند.
همچنین در کتاب «المنطق»، مبحث «صناعات خمس» به گونهای شایسته و با تفصیلی مناسب و درخور طرح گشته است؛ درحالیکه در دیگر کتابهای منطقی، کمتر به این مبحث مهم توجه شده است.کتاب المنطق با بیان روان و ساده، تمارین کاربردی و ذکر تفصیلی بخشهای مختلف منطق، سالهاست به عنوان کتاب رسمی حوزههای علمیه شناخته میشود.
ترتیب بندی کلی مباحث این کتاب به شرح زیر است:
جزء اول: شامل مباحث مقدماتی مثل سخن ناشر، تعریف علم منطق، تصور و تصدیق، مباحث منطق و... .
باب اول: مباحث الفاظ (علت نیاز به مباحث الفاظ، دلالت، تقسیمات الفاظ و...).
باب دوم: مباحث کلی (کلی و جزئی، کلیات خمس، حمل و اقسام آن و...).
باب سوم: معرِّف و تقسیم (مقدمه، تعریف و اقسام تعریف، شروط تعریف، اصول قسمت، انواع تقسیم و...).
جزء دوم:
باب چهارم: قضایا و احکام آنها.
فصل اول: قضایا (تعریف قضیه و اقسام آن، موجبه و سالبه، اجزاء قضیه و...).
فصل دوم: احکام قضایا و نسبت بین قضایا (تناقض، شروط تناقض، عکسها و شروط آنها، برهان و...).
باب پنجم: مباحث استدلال (طریقههای استدلال، قیاس و مباحث آن، استقراء و مباحث آن، تمثیل و مباحث آن و...).
جزء سوم:
باب ششم: صناعات خمس (یقینیات، مظنونات، مشهورات و...).
فصل اول: صناعت برهان و مسائل مربوط به آن.
فصل دوم: صناعت جدل و مباحث مربوط به آن.
فصل سوم: صناعت خطابه و مباحث مربوط به آن.
فصل چهارم: صناعت شعر و مباحث مربوط به آن.
فصل پنجم: صناعت خطابه و مباحث مربوط به آن.
نکته: در مورد مولف محترم این کتاب یعنی مرحوم مظفر، در معرفی درس «عقائد الامامیه» ترم دوم، مطالبی گردآوری شده است که علاقهمندان میتوانند به آن مراجعه نمایند.
برای ارسال سوال لطفا وارد شوید.
قیاس
سلام علیکم خداقوت در استدلال زیر که به روش قیاس است چه اشکالی وجود دارد؟ کامبیز انسان است هر انسانی متفکر است کامبیز متفکر است توضیح: کامبیز عقب مانده ذهنیست
تقسیمات قضایای شرطیه
سلام علیکم و رحمة الله خداقوت آیا علت انحراف قضیه « رضي بالذل من کشف عن ضره » جا به جایی مقدم و تالی است؟
الموجهات
سلام علیکم خداقوت براساس مبحث نسب اربع آیا نسبت بین موارد زیر را درست نوشته ام؟ الضرورية الذاتية < المشروطة العامة < الدائمة المطلقة < العرفية العامة < المطلقة العامة < الحينية المطلقة< الممکنه العامة < الحينية الممکنة
الموجهات
سلام علیکم خداقوت محبت بفرمایید و برای مشروطه خاصه مثالی بزنید تا مطلب برایم واضح شود
تقسیم
سلام علیکم خداقوت تقسیم فعل به ماضی، مضارع و امر چگونه است؟ در قسم افعال اخباری، به نظر عقلا صحیح است اما در نوع انشائی آن؛ خیر ( یعنی افعال انشائی مثل اینکه بگوییم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم، نه صادق است و نه کاذب)
تعریف
سلام علیکم خداقوت چه تفاوتی بین این دو تعریف می باشد؟ عرف النحويون الکلمة بعدة تعريفات أ ـ لفظ وضع لمعني مفرد ب ـ لفظ موضوع مفرد
تعریف
سلام علیکم خداقوت آیا در در متن زیر که برگرفته از حدیث می باشد اشکال منطقی وارد می شود ( معرِّف از معرَّف مبهم تر است)؟ العلم نور يقذف في القلب
عرضی
سلام علیکم خداقوت ما یک عرضی داریم که در مقابل جوهر هست و به معنای وجود غیرمستقل هست یعنی سفیدی ای که باید حتما بر دیوار یا ابر حمل شود آیا این عرض همان عرضی هست که در مقابل با یک کلی مطرح می شود که یا نسبت به آن لازم است یا مفارق؟
الکلی المنطقی و الطبیعی و العقلی
سلام علیکم و رحمة الله خداقوت آیا صحیح است بگوییم در مثال « الانسان کلی » اگر منظور از کلی، طبیعی هست منظور از این حمل، حمل به شایع صناعیست و اگر منطقی یا عقلیست حمل به اولی ذاتیست؟
تقسمات العرضی
سلام علیکم خداقوت در مثالِ مثلث دارای سه ضلع هست؛ عرضی از نوع لازم بین بالمعنی الاخص هست؟
الحمل و انواعه
سلام علیکم و رحمة الله بحث حمل و انواعش با مثالِ الحیوان انسانٌ شروع می شود و می فرمایند که ما در کلیات خمس حمل طبعی را مد نظر داریم و نه وضعی را ( بدین معنا این حمل از لحاظ وضعی درست است ) در صورتیکه این حمل اصلا صحیح نیست چراکه حیوان فقط انسان نیست بلکه ببر هم حیوان است
نسب اربع
سلام علیکم آیا نسبت بین موارد زیر را درست فهمیدم؟ 1. الکاتب > القاری ( چون هر کاتبی به نوعی خواننده متنش هم هست اما لزوما هر خواننده ای قرار نیست متنی را که خودش نوشته بخواند ) 2. لفظ مشترک // مترادف ( در لفظ مشترک ما یک کلمه داریم که دارای مفاهیم مختلف است اما در ترادف دو لفظ داریم که داری معنای واحد هستند پس به واسطه یکی نبودن شرایط اولیه متباین می شود )
جزئی و کلی
سلام علیکم آیا واژه « الحیاة » کلی مشکک هست؟ چرا؟
جزئی و کلی
سلام علیکم آیا ضمایر هم جزء اسماء محسوب می شوند؟ و آیا در بیت « نحن بما عندنا وانت بما عندک راض والرأي مختلف » واژه های « نحن، نا( ضمیر متصل مجروری)، مای موصوله، کاف ( ضمیر متصل مجروری) » جزئی هستند؟
مفرد و مرکب
سلام علیکم ببخشید من جواب این سؤال را نمی دانم! تأمل هل يمكن أن يقع تقابل التضاد بين (الأدوات) ولماذا؟
خبری یا انشائی
سلام علیکم آیا عبارت « زُرْ غِبّاً تَزْدَدْ حُبّاً » که به معنای « نوبت به نوبت ديدار كن تا دوستى را فزون كنى » مرکب تام خبری است چونکه قابل صادق یا کاذب بودن است؟
مفرد و مرکب
سلام علیکم چرا کلمات زیر مرکب محسوب می شوند در حالیکه به یک چیز اشاره دارند؟ 1.مكة المكرمة 2.جعفر الصادق 3.النجف الأشرف
سوال در مورد تعریف علم
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته در تعریف علم در کتاب آمده است که حضور صورة الشیء عند العقل. این تعریف در مورد اشیاءی که در صورت خارجی دارند تقریبا واضح است. به این معنا که ما آتشی در خارج میبینیم و صورتی از آن در ذهن ما به عنوان علم نقش میبندد. اما در مورد قوه تخیل و وهم، این تفاوت به راحتی برای بنده قابل تشخیص نیست. به طور مثال در علم حب شخصی به پدرش، آیا علم به آن خود همان حب پدر و در نتبیجه از علوم حضوری نیست؟ به عبارت دیگر، در این مثال آیا علم شخصی به حب پدرش آیا صورتی از آن است یا خود همان حب است؟ همینطور در تخیلات، مثلا اگر کسی تخیل یک سیارهای را بکند، آیا علم او به آن سیاره صورتی از آن است یا خود همان همان تخیل است. با تشکر
اشتباه در الفاظ مشترک در ذهن
سلام علیکم و رحمةالله و برکاته فرا رسیدن ماه رمضان بر شما مبارک. در انتهای بخش تمهید کتاب آمده است که «فاذا اخطا المفکر فی الفاظ الذهنیة او تغیرت علیه احوالها یوثر ذلک علی افکاره و انتقالاته الذهنیة». که ظاهرا اشاره به اشتراکات لفظی دارد و ایجاد خطا در ذهن. اما آیا اشتراکات لفظی در ذهن خود شخص هم ممکن است اشتباه شوند؟ زیرا هر شخص همواره فقط معنی مورد نظر از یک لفظ مشترک را در ذهن دارد اما در ارتباط با دیگران ممکن است اشتباه شود. مثلا اگر شخصی در مورد شیر فکر میکند، خود میداند که کدام شیر مد نظر اوست و هرگز دچار اشتباه در تفکرات خود نمیشود زیرا از ابتدا یک معنا را در ذهن خود قصد کرده است. با تشکر
وجود کتبی
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته آیا وجود کتبی زیر مجموعهای از وجود لفظی نیست (نه اینکه خود به تنهایی یک نوعی از وجود باشد)؟ زیرا بدون الفاظ وجود کتبی نیز وجود نخواهد داشت. با تشکر
بدیهی به معنای اخص
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته با توجه به اینکه علم حصولی ایجاد صورتی از اشیاء در ذهن هستند نه خود آنها، چطور ممکن است که علم حصولی به طور کامل تبدیل به یقینیات شود؟ مثلا حتی با وجود شنیدن مکرر یک مطلب از تعداد افراد مختلف، باز هم صورت آن شیء در ذهن تقویت میشود. با تشکر
سوال در مورد جهل مرکب
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته چرا در کتاب بیان شده است که جهل مرکب او نوع جهل تصدیقی است؟ آیا جهل مرکب نمیتواند از نوع جهل تصوری باشد؟ به عنوان مثال، اگر کسی طعم نمک را به عنوان شکر بچشد، تصوری اشتباهی از طعم شیرینی در او ایجاد خواهد شد که به آن معتقد است. یعنی جهل به طعم شیرین خواهد داشت اما معتقد خواهد بود که طعم شیرینی را میداند. با تشکر
معایب
سلام معایب منطق ۹ بخشی نسبت به ۲ بخشی چیست؟ و کدام بهتر است؟
تصور و تصدیق
سلام علیکم ببخشید درکتاب منطق مظفر امده است که در مرکب ناقص، هرگز تصدیق و حکم کردن وجود ندارد،در حالی که ما زمانی که میگوییم دریای ابی(مرکب ناقص )زیبا است،در ابتدا ابی بودن را به دریا نسبت داده ایم و ان را پذیرفته ایم و سپس زیبایی را به دریای ابی نسبت میدهیم و می پذیریم پس در ترکیب ناقص هم امکان حکم کردن وجود دارد و حتی میتوان گفت در بعضی موارد(مانند مثال بالا)مرکب ناقص از نوع وصفی نتیجه حکم است. میخواستم لطف کنید وبه این تعارض پاسخ بدهید باتشکر
معلوم تصوری
سلام علیکم آیا شک جز معلومات تصوری هست یا شک مطلق تصور است؟
منطق
سلام علیکم همان گونه که استاد فرمودند منطق ابداعی نیست بلکه کشفی است حال سوال اینجاست که از کجا معلوم منطقی ها در کشف قوائد منطقی خطا نکرده اند؟
موضوع له لفظ "انسان" چیست؟
سلام عليكم سوالي در مبحث الفاظ و مبحث الكلي منطق مظفر داشتم. لفظي مانند "هذا" وضع شده است براي "الذكر الحاضر القريب" ولي در مقام استعمال براي شخص معين استفاده ميشود يعني موضوع له و مستعمل فيه يكي نيست. حال در لفظي مانند "انسان" ايا اين لفظ وضع شده است براي ماهيت و مفهوم ذهني انسان، يا براي افراد خارجي انسان يا هردو؟ ايا درست است بگوييم در لفظ "انسان" موضوع له ،مفهوم ذهني انسان است اما مستعمل فيه هم ان مفهوم ذهني است و هم افراد خارجي؟ و اگر بگوييم در لفظ انسان موضوع له هم ماهيت انسان است و هم افراد خارجي، انگاه لازمه اين سخن اين است كه لفظ انسان بيش از يك معني دارد و "تعدد معناه" پيش ميايد و جزو الفاظ مشترك لفظي ميشود؟ و اينكه ميگويند يك مفهوم كلي قابل صدق بر كثيرين است ايا بدين معني است كه ان لفظ يك موضوع له دارد و در مقام استعمال، مستعمل فيه هاي متعددي ميتواند بگيريد؟ يا نه، بلكه موضوع له هاي متعددي دارد و هر فرد خارجي انسان موضوع له لفظ انسان است؟
الله چه اسمی است؟
سلام عليكم. در عبارت كتاب حاشيه ملا عبدالله، "و الله علم علي الاصح للذات الواجب الوجود المستجمع لجميع صفات الكمال" ظاهر عبارت در اين است كه الله علم جنس است نه شخص. حال كه الله قابل صدق بر كثيرين است ، در كلمه "للذات" ايا "ال" براي استغراق افراد است و در ترجمه بايد گفت تمام ذات هاي واجب الوجود؟
حمل اولي و شايع
در دو بخش از كتاب اشاره به حمل اولي و شايع شده است، يكي در بحث عنوان و معنون و ديگري در بحث كليات خمسه. علي الظاهر تعريف حمل اولي و شايع در دوبخش كتاب متفاوت ميباشد. امكان دارد وجوه اشتراك و تمايز اين دو تعريف در دوبخش كتاب رو بيان كنيد.
تخالف و تقابل
در تعریف تقابل امده است که: دو معنای متفاوت که در محل واحد و از جهت یکسان در زمان واحد جمع نمیشوند. در مورد انسان و اسب که در محل واحد و از جهت یکسان در زمان واحد جمع نمیشوند، ولی انسان و اسب متخالف هستند نه متقابل. ایا این اشکال تعریف تقابل نیست که مانع اغیار نمی باشد؟