106 عدد
پایه 4 - ترم 2
86:07:00 ساعت
انجمن تخصصی
نمونه ای از سرفصل های دروس
- مقدمه علم اصول
- مقدمه علم اصول
- شرح اجمالي از مباحث کتاب
- تعريف علم اصول
- موضوع و فايده علم اصول
- تقسيم ابحاث
- مقدمه
- وضع تعييني و تعيني
- اقسام وضع
- استحاله قسم چهارم
توضیحات درس
معرفی استاد
پرسش و پاسخ
معرفی اجمالی علم اصول (بخش اول):
اصول فقه، نام دانشی است که شیوه استنباط احکام شرعی را بررسی میکند. در این دانش روش صحیح دستیابی به احکام شرعی با استفاده از ادله نقلی و عقلی بررسی میشود. هرچند برخی مسائل دانش اصول فقه در زمان امام باقر و امام صادق علیهماالسلام مطرح شده بود و برخی از شاگردان مانند هشام بن حکم، رسالههایی در این دانش نوشته بودند، مطرح شدن علم اصول فقه به عنوان یکی از شاخههای علوم اسلامی در میان فقهای شیعه به اوائل قرن چهارم هجری و پایان غیبت صغری برمیگردد. فقهای اهل سنت به دلیل عدم مراجعه به امامان و احادیث آنان، زودتر از فقهای شیعه به ضرورت پیدایش این علم پیبردند و از اواخر قرن دوم هجری به تألیف کتابهای اصولی روی آوردند.
امامان شیعه بهخصوص امام باقر و امام صادق علیهماالسلام در پیدایش اصول فقه، نقش اساسی داشتند و شیوه صحیح استنباط احکام الهی از قرآن و سنت را به شاگردان خود آموزش میدادند. در میان اهل سنت اولین کسی که در علم اصول کتاب نوشت شافعی بود که اثرش را «الرساله» نامید. در میان شیعه نیز شیخ مفید اولین کسی بودند که در این علم، تألیف کردند. به دنبال ایشان سید مرتضی علم الهدی، به طور جامع در علم اصول دست به تألیف زدند که معروفترین کتابشان الذریعه است.
از شخصیتهای معروف این علم، شیخ انصاری، میرزای شیرازی، آخوند خراسانی، آقا ضیاء عراقی و محمدباقر صدر هستند و از کتابهای شناختهشده در این علم، کتاب العده، قوانین الاصول، معالم الدین، فرائد الاصول، کفایة الاصول و دروس فی علم الاصول است.
تعریف:
برای دانش اصول فقه، تعاریف مختلفی ارائه شده است که ظاهراً مقصود همه، یکی است. آخوند خراسانی اصول فقه را تخصص و دانش دستیابی به قواعدی میدانند که برای استنباط حکم شرعی بر اساس علم و ظنِ معتبر به کار گرفته میشود؛ یا در مقام عمل و بر اساس شک یا ظن غیر معتبر، به آن تمسک میشود (مانند اصول عملیه در شبهات حکمیه). سید محمدباقر صدر اصول فقه را دانشی برمیشمرند که از عناصر مشترک، در فرایند استنباط حکم شرعی بحث میکند.
علت نامگذاری این دانش به «اصول فقه» این است که اصول فقه، ریشه و پایه دانش فقه است و ازاین رو برخی از اصولیون موضوع اصول فقه را منابع فقه یعنی ادله چهارگانه احکام (قرآن، سنت، عقل و اجماع) میدانند. آخوند خراسانی بر اساس مبنا و تعریفشان از اصول فقه، موضوع آن را عنوان خاص نمیدانند؛ بلکه عنوان عام و کلیای میدانند که میتواند بیرون از ادله اربعه باشد؛ مانند موضوعات زبانشناسی در مباحث الفاظ و اوامر و نواهی. سید محمدباقر صدر نیز به اعتبار اینکه در دانش اصول فقه از عناصر مشترک استنباط حکم شرعی بحث میشود، خودِ عملیات استنباط را موضوع این علم میدانند. برخی نیز موضوع علم اصول را آنچه که میتواند یا تصور میشود که در فقه حجت باشد میدانند که در نتیجه مسائل این علم، تعیین حجت و تشخیص مصادیق آن است. در این دیدگاه، منظور از حجت معنای اصطلاحی و اصولیاش نیست، بلکه مراد معنای لغوی آن است؛ یعنی آنچه که مولا و عبد در مقام امتثال و عمل، به آن احتجاج و استدلال میکنند.
تاریخچه:
علم اصول از علومی است که در فرهنگ اسلامی تولد یافته و در دامن علم فقه رشد کرده است. علت شکلگیری این علم نیاز مسلمانان به قواعدی بود تا بر اساس آن بتوانند احکام و وظایف خود را استنباط کنند. در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به این علم نیازی نبود، زیرا هر مسئلهای را که پیش میآمد آن حضرت پاسخ میدادند. پس از شهادت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله ،از یک سو به دلیل، گسترش قلمرو جامعه اسلامی و پیدایش حوادث اجتماعی متعدد، احکامی در جامعه اسلامی مطرح شد که تا قبل از آن مورد ابتلا نبود، و از دیگر سو، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نیز وفات یافته بودند و امکان پرسیدن سؤالات وجود نداشت؛ از این رو اندک اندک نیاز به اجتهاد و استنباط احکام از قرآن و احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله احساس شد.
فقهای اهل سنت به دلیل عدم مراجعه به ائمه اهل بیت علیهمالسلام و احادیث آنان، زودتر از فقهای شیعه به علم اصول احتیاج پیدا کردند و از اواخر قرن دوم هجری به تألیف کتابهای اصولی پرداختند. در میان اهل سنت اولین کسی که در علم اصول کتاب نوشت شافعی بود که آن را «الرساله» نامید. شیعیان نیز هرچند به دلیل وجود امامان معصوم علیهمالسلام پس از پیامبرصلی الله علیه و آله، کمتر نیاز به اجتهاد داشتند؛ به دلایلی از جمله عدم دسترسی به امامان علیهمالسلام به دلیل حضور در شهرهای دیگر و یا محدودیتهای مختلفی که از سوی حاکمان جور بر امامان شیعه تحمیل میشد، مجبور بودند با الهام از اصول کلی که قبلا از ائمه فرا گرفته بودند، در فروعات و جزئیات به اجتهاد دست بزنند.
بر اساس شواهد تاریخی، هسته اولیه تفکر اصولی در میان شیعه، به عصر امامت امام باقر و امام صادق علیهماالسلام برمیگردد. آن دو امام شیوه صحیح استنباط احکام الهی از قرآن و سنت را به شاگردان از طریق بیان قواعد و تشویق شاگردان به تطبیق جزئیات با قواعد، آموزش میدادند. امام صادق علیهالسلام فرمودند: «علینا القاء الاصول و علیکم ان تفرعوا: بر ماست که اصول کلی را بیان کنیم و بر شما لازم است که فروعات را به آنها برگردانید [و احکامشان را بیابید]». برخی از اصحاب ائمه علیهمالسلام رسالههایی در مسائل علم اصول تألیف کردهاند. هشام بن حکم از اصحاب امام صادق علیهالسلام رسالهای در باب الفاظ و پس از آن یونس بن عبد الرحمن شاگرد امام موسی کاظم علیهالسلام کتاب اختلاف الحدیث را در بحث تَعادُل و تَراجیح نوشتند.
دوره تدوین علم اصول فقه به صورت یکی از شاخههای علوم اسلامی در میان فقهای شیعه به اوایل قرن چهارم هجری و پایان غیبت صغری برمیگردد. در میان شیعه، شیخ مفید اولین کسی بودند که در این علم، تألیف کردند. نجاشی کتابی با عنوان «اصول الفقه» برای شیخ مفید ذکر کرده است. پس از آن، سید مرتضی علم الهدی، به طور مفصل در علم اصول دست به تألیف زدند. معروفترین کتاب ایشان الذریعه است. اصول فقه شیعه، در زمان شیخ طوسی بیشتر تکامل یافت. اما پس از شیخ طوسی به دلایل مختلف برای مدتی دچار رکود شد. پس از آن با تلاشهای ابن ادریس حلّی، محقق حلّی، علامه حلّی و صاحب معالم رونقی دوباره یافت. در قرن یازدهم جریان اخباریگری به ریاست محدث استرآبادی باعث رکود دوباره پیشرفت اصول شد؛ تا اینکه پس از دو قرن، مکتب اصولی کربلا، به خصوص تلاشهای فراوان وحید بهبهانی توانست؛ رویکرد اصولی را بار دیگر رونق بخشد و با ظهور شیخ انصاری، علم اصول به قله خویش رسید.
(ادامه مطالب در مورد علم اصول فقه، مولف و مطالب کتاب اصول مظفر، در معرفی درس اصول فقه ۲ ترم ۵ بیان خواهد شد).